دیالوگ های ماندگار فیلم ها و سریال ها - پاسخ 10
::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::
دیالوگ های ماندگار فیلم ها و سریال ها - پاسخ 10
www.rozex.rozblog.com
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

صفحه اصلی دیالوگ های ماندگار فیلم ها و سریال ها ◄ - پاسخ 10

sasantanha آفلاین



ارسال‌ها : 24
عضويت : 23 /6 /1392
محل زندگي : کرج
سن : 27
پاسخ : 10 RE دیالوگ های ماندگار فیلم ها و سریال ها :

از کرخه تا راین | ابراهیم حاتمی کیا

اصغر (اصغر نقیزاده) : کجا رفتی دلاور ؟

سعید ( علی دهکردی) : تو آکواریومم . چرا نمیآیید تماشا ؟

اصغر : کفر نگو ، این کاخ سلطنته ، دلم میخواست تو رکابت باشم ... بگی

بخون، میخونم ، بگی برقص ، میرقصم ، بگی بمیر ... به خدا میمیرم .

اجاره نشینها | داریوش مهرجویی

عباس آقا (عزت الله انتظامی) : مرتیکه مزقونچی تو گفتی میخوای دو تا گلدون

بزاری سر پشت بومت که با صفا بشه ، نه اینکه ورداری سرتاسر سقف خونه ی

مردمو اینجوری برینی بهش .

سعدی (حسین سرشار) : مگه چه عیبی داره ؟ دو تا سوراخ پیدا شده ، خب میگیرمش . اما عوضش تو این سیستم من ...

عباس آقا : سیستم من ، سیستم من ، بشاش به این سیستم !

روز واقعه | شهرام اسدی

عمرو (سعید نیکپور) : مسلمانی ما سه نسل است و از او هیچ .

زید (عزت الله انتظامی) : آری ، اما من از اسلام او بوی تازگی میشنوم و از مسلمانی تو تنها بوی غرور جاهلی می آید .

عمرو : ما شصت ساله مسلمانیم .

زید : این چه تفاخری است که به ایمان خویش میکنی ؟ که تو اگر مسلمانی از پدر داری ، او این گنج به رنج خویش یافته است .

چهره | سیروس الوند

فریدون بهنام (ابوالفضل پورعرب) : به این میگن دلار ... زبون بین الملل .

دلار بده ، سفید و سیاه حرفتو میفهمن . تلخه ، زشته ، میدونم . اما این

قانون دنیاس .

...

سگ کشی | بهرام بیضایی

نایری (احمد نجفی) : صحبت یه پکیج بود تو لاین ایمپورت اکسپورت . یه باکس

خونگی با پرافیت آوریج نود درصد گارانتی . میتونست راحت هندلش کنه . اما

خب ، تو فیلد ما نبود .

گلرخ کمالی (مژده شمسایی) : ببخشید از ناصر معاصر حرف میزنید ؟

نایری : این پسر کیس خاصی بود تو بیزنس خودش . خیلی اکتیو و نان استاپ .

تو رنج خودش . لوکش هم بد نبود . اما نمیفهمم چرا آن و آف بود ؟

مسافران | بهرام بیضایی

رهی (حمید امجد) : بی جهت خودتو آزار میدی . چرا خیال میکنی ما باعث مرگ اونا شدیم ؟

ماهرخ (مژده شمسایی) : اونا برای ما می اومدن .

رهی : به خواست خودشون .

ماهرخ : به خاطر ما !

یه بوس کوچولو | بهمن فرمانآرا

راننده (پیام دهکردی) : مرگ ... مثل یه بوس کوچولو میمونه

میوه ممنوعه

من راز دلم تو خلوت بهت گفتم. راز یه مرد به زنش تو اندرونی اما تو جار زدی به همه گفتی.

راز که از دهن بیرون شد عین پرنده ایه که از قفس پریده، دیگه بر نمیگرده!!!

درباره الی

شهاب حسینی: یه پایان تلخ بهتر از یه تلخیه بی پایانه...

طوقی | علی حاتمی

مرتضی: جون ...! جون...! چه کفتری! می ارزه به صد تا سیم دم سیاه و سرور و کله قرمز... نشونم داره... شستشم زدن... جون ...!

بی بی: حیا کن پسر ... اون خدا بیامرز سرش تو کار و کاسبی بود که تو سالی

به دوازده ماه بی کاری و بی عار... برو از دائیت یاد بگیر... ببین چطور

بعد از یه عمر یللی و تللی سرش به سنگ خورد و رفت پی کار و زندگی... دو

سال نیست که دل به کار داده... توپ داغونش نمی کنه... به فاطمه زهرا یه

روزی سرت به سنگ می خوره که نه راه پس داری و نه راه پیش ... آخه کفترم

شد زندگی...؟ کفترم شد نون و آب...؟ پسرای خدیجه رختشور بایست بشن معتمد

محل... اونقت نوه امیر دیوان بشه کفتر باز ...

مرتضی: بچه حلال زاده به دائیش می ره ...

بی بی: نه خیر ... انگار با دیفالم ... روتو برم ... آقا به روی مبارکشم

نمیاره ... پرش بده بره ... این صاب مرده رو پرش بده بره ...

مرتضی: نمیشه پرش داد ... باهاس اول جلدش کنم ...

بی بی: خیلی کفترات کم بودن یه بارکی همه خونه رو بکن سعله ...!

مرتضی: این یه چیز دیگه س بی بی ... همه کفترام یه طرف ... این یه طرف ... بی بی این طوقیه ... طوقی ...

بی بی ( با ترس و تعجب ): طوقی ...؟

هامون | داريوش مهرجويي

حميد هامون: لاكردار اگه بدوني هنوز چقد دوست دارم

سوته دلان | علي حاتمي

دكتر به اقدس: اگه يه روزي با شوهر و بچهات دكترو توو خيابون ديدي، هول نكن. دكتر آشنايي نميده... دكتر كه «دكتر شيطان» نيست!

حكم | مسعود كيميايي

رضا معروفي: به اين رستوران نمي ياد آخور داشته باشه، اون هم با اين همه يابو

آژانس شیشه ای | ایراهیم حاتمی کبا

حاجی تیرها مشقیيه، نه؟نه دیگه جنگييه!یادت که نرفته، ژ3 خیلی نامرده

سگ كشي | بهرام بيضايي

گلرخ كمالي: با زخم بايد ساخت. طول ميكشه، ولي خوب ميشه

مسافران | بهرام بيضايي

خانم بزرگ: لعنت به جادهها اگه معنيشون جدائيه!

شب يلدا | كيومرث پوراحمد

حامد: چيه برادر؟! جشن تولده. ممنوعه؟ زن بيحجاب نداريم. زن با حجابم

نداريم. مرد بيغيرت نداريم. مرد با غيرتم نداريم. نوار مبتذل نداريم.

ماهواره نداريم. صور قبيحه نداريم. حشيش، گرس، ترياك، ذغال خوب و رفيق

ناباب نداريم. رقص، آواز، خوشي، خنده، بشكن و بالابنداز نداريم. شرمنده

تونم هيچ چيز ممنوعه كلاً نداريم.. نداريم. مهمونيه ولي مهمون هم

نداريم... جشن تولد يه بچه س ولي بچه هم نداريم.

قیصر

بهروز وثوقی: اینجا پره نا محرمه... چادرتو بكش رو پات

آژانس شیشه ای

سلحشور در حال مذاكره با حاج كاظم تو آژانس : شما مطمئناً تو دبستان نقشه

جغرافیای ایران رو دیدید، شبیه یک گربه اس، ارمنستان،آذربایجان،ترکمنس

تان،افغانستان،پاکستان،این کشورهای گوگولی خلیج فارس،کویت ، عربستان،

عراق، ترکیه. می دونید نظرشون راجع به این گربه چیه؟ اگر می دونستین

مطمئناً اجازه نمی دادین یه مربی آبروی ما رو ببره !!

دهه ات گذشته مربی، اگه اون اسلحه دستت نباشه کی به حرفت گوش میده؟ اینه که

برات زور داره، یه دهه حرف زدی ساکت بودیم، کر کری خوندی ساکت بودیم،

گرفتی ساکت بودیم، پس دادی ساکت بودیم،حالا اجازه بده ما حرف بزنیم، خانوما

آقایون دوست دارین یکی از این کشورها دوباره به ما حمله کنه؟ دوست دارید

جنگ بشه؟

ثبات، دهه ما دهه ثباته، امنیت، این کشور کی باید روی امنیت رو ببینه؟ کی باید روی ثبات رو ببینه؟

اون پسر تو کی باید بتونه برای آینده اش برنامه ریزی کنه؟ دهه من هم نیست!!

سگ كشي | بهرام بيضايي

حق با تو ... شخصيت هاي داستان جديدم دورام كردن بايد هر چه زودتر خودمو از بين شون بكشم بيرون.

دختر دائی گم شده | داريوش مهرجويي

(با ریتم و آهنگ جنوبی بخونید!) ... دختر دائی گم شده.... طعمــه دریــا شده... دختر دائی گم شده... دختر دائی گم شده...!

سلطان | مسعود كيميايي

اما من با هیچ چیز و هیچ کس این دنیا شوخی ندارم

حكم | مسعود كيميايي

خفنى از سر و روتون مى ریزه.

ناخدا خورشید | ناصر تقوايي

- ناخدا خورشید، همون که یه دست نداره؟...

- نه همون که یه دست داره!

دلشدگان | علی حاتمی

وقتی هوای شهرت، مطلوب نیست، داشتن خانه ای که دلتنگ حصارش نشی نعمته و ما شاکر به این نعمتیم

باغ های کندلوس | ايرج كريمي

مادرا هر وقت بمیرن زوده ...

هامون | داريوش مهرجويي

کجا داره میره؟ د آخه به چی رسیده؟ سوسک و مورچه دارن تو مرداب تکنیک دست و

پا می زنند دیگه.همش هم به خاطر این شکم صاب مرده است.راحت لم

دادن.معنویت چی شد بدبخت؟ به سر عشق چی اومد؟

رد پای گرگ | مسعود كيميايي

آقا تهرانی تو عکس باشه... عکس بره سینه دیوار... دیگه اون دیوار نمی ریزه...

حكم | مسعود كیميایی

اسلحه كه داشته باشی همه چیز ساده تر می شه

يك بوس كوچولو | بهمن فرمان آرا

بعضی وقتا نویسنده فکر می کنه داستانش تمومه اما شخصیتهای داستان قبول ندارن ... ادامه می دن ...

مرسدس | مسعود كيميايي

به چیزی که دل نداره دل نبند ...

قارچ سمي | رسول ملاقلي پور

- بلبل اگه تو قفس طلا بمونه، زندونيه ... مي خونه، ولي اَداي خوندن رو در مياره

مادر | علي حاتمي

محمد علی کشاورز در هشتی در اتاق با لباس خواب رو به مادر : (خواهر بزرگش

تازه رسیده و برادر کوچکش به پیشوازش رفته) آبلیموی حالبُرت رفت...سراغ

بهار نارنج کیچا، ابجی خانوم مرباش...دست خوش! هنّ و گلابم میزاییدی حریف

هفته بیجارت نمیشد ترنجبین بانو!... سهره مِهره یه دوجین بچه میزاد یکیش

میشه بلبل، ننه ی ما کت سهره رو بست زایید گل و بلبل.سنجر! دهن مهن،

کولون مولون! آخه تورو خدا از این جسد مرده شور خونه بر میومد زابراش

کردین؟ آمبولانس تو خیابون ببیندش جلبش میکونه...

بيد مجنون | مجيد مجيدي

(مرتضي كه به خاطر تركشي كه توي سرش هست ذره ذره داره بيناييش رو از دست

ميده بعد از نابينا شدن توي نامه براي يوسف مي نويسه): از وقتي كه تصميم

گرفتم ديگه نبينم، خيلي چيزا ديدم.

کمال الملک | علی حاتمی

- برای آمدن به چشم نقاش، باید در چشم انداز بود

مادر | علی حاتمی

ضیافت مرگ، عطر و طعمش دعاست.روغن خوبم تو خونه داریم، زعفرونم هست، اما

چربی و شیرینی ملاک نیست، این حرمتیه که زنده ها به مرده هاشون می ذارن.

حكم | مسعود كيميايي

به اين رستوران نمي ياد آخور داشته باشه، اون هم با اين همه يابو

مستند آقاي كيميايي | امير قادري

من مثل يه تيكه ابرم كه اگه ببارم، تموم ميشم.

سوته دلان | علی حاتمی

پنج متر کتون دو تا، قوری منقلی، قاشق چای خوری صورت شاهی دو دست، سینی

نور برلین دو تا، ورشوی مغز سفید چهار تا، حاج ممد حسنی چهار تا، آفتابه

لگن یه دست، گیلاس شربت خوری با انگاره ورشو شیش دست ، استکان چای خوری

با انگاره نقره هفت دست، سماور برنجی مسوار، روسی مارک دار نیکلا چهار

تا، قندون در دار ورشو هشت تا، قندگیر هشت تا، گلدون دهن اژدری بیست و

پنج تا، میز آبداری، دوستکامی، خنچه، فرش کرمون زمینه لاکی، قاب قرانی،

سه و چهار، دوازده تخته، قالیچه قمی جفت عکس دار، دیوار کوب، کناره شصت

متر، عسلی بیست و پنج تا، لهستانی صدتا، الوار تخت حوض ...

گوزن ها | مسعود كيميايي

- اگه رضایت دادی که دادی وگرنه من میمونم و تو و یه ضامن داره انقدری

حكم | مسعود كيميايي

هی گفتی می گیرمت. ای تف به این لغت می گیرمت. کی رو می گیری؟ چی رو می گیری؟ من اگه بخوام شوهر کنم، من می گیرمت.

ناصرالدین اکتور سینما | محسن مخملباف

آفرین...آفرین... کریم آب منگل با ما... امیر نظام با تو... می شناسیش...

قصه ی او را کوتاه کن... مایلیم ناموس ملت را به دست تو بسپاریم!

مادر | علی حاتمی

سر

شام گریه نکنید، غذا رو به مردم زهرنکنین. سماور بزرگ و استکان نعلبکی

هم به قدر کفایت داریم. راه نیفتین دوره در و همسایه پی ظرف و

ظروف.آبروداری کنین بچه ها،نه با اسراف. سفره از صفای میزبان خرم می شه،نه

از مرصع پلو. حرمت زنیت مادرتون رو حفظ کنین. محمدابراهیم،خیلی ریز نکن

مادر،اون وقت می گن خورشتشون فقط لپه داره و پیاز داغ

دلشدگان | علی حاتمی

کاش این دنیا هم مثل یک جعبه موسیقی بود، همه صداها آهنگ بود، همه حرفها ترانه

سگ كشي | بهرام بيضايي

با زخم بايد ساخت طول ميكشه ولي خوب ميشه

حكم | مسعود كیميایی

اونکه شتر رو برده بالای بوم، می دونه چه جوری اونو بیاره پایین

مــادر | علي حاتمي

ما یه سر خاک و فاتحـه باس بیایم... که خب اونم میایم ... فاتحه اش رو هم

میشه از همین راه دور پیشکی حـواله کرد..! ...(با دست محکم میزنه تو

پیشونیش! شق!) فـاتــحــه..!!

آژانس شیشه ای | ابراهيم حاتمي كيا

(زن به عباس میگه: که شما بعد از جنگ کلی امتیاز گرفتید ... عباس هم جواب

میده): ما وقتی جنگ شد داشتیم تو مزرعه مون کار می کردیم با تراکتورمون

... وقتی هم که جنگ تموم شد برگشتیم همون مزرعه بی تراکتور!

مارمولک

پرویز پرستویی: فکر نکنید خداوند شما را فراموش کرده ... شاید درهای زندان

به روی شما بسته باشد ٫ اما درهای رحمت خداوند همیشه به روی شما باز است

٬ اینقدر به فکر راههای دررو نباشید ٬ خدا که فقط متعلق به آدمهای خوب

نیست ٬ خدا ... خدای آدمهای خلافکار هم هست ... و فقط خود خداست که بین

بندگانش فرقی نمی گذارد ...او عند لطافت ... عند بخشش ... عند بی خیال

شدن ... عند چشم پوشی و رفاقت است ... رفیق خوب و با مرام ٫ همه چیزش را

پای رفاقت میدهد... اگر آدمها مرام داشتن هیچوقت دزدی نمی کردند ...و

متاسفانه بعضی آدمها تک خوری میکنند ...این بد روزگار است...بایستی ما یک

فکری به حال اهلی شدن آدمها بکنیم ...اهلی کردن یعنی ایجاد علاقه کردن

...و این تنها راه رسیدن به خداست ٫ که بسیار هم مهم است ... و البته کسی

را به زور نمیتوان وارد این مسائل کرد ...

ولی در پایان با این شعر سخنانم رو به پایان میرسونم ...

( تن آدمی شریف است به جان آدمیت ٫ نه همین لباس زیباست نشان آدمیت )

قیصر

بهروز وثوقی: مصبتو شکر نه نه افتاب که طلوع کنه و غروب کنه و دو دفعه اذان ظهر و مغرب رو بدن همه

یادشون می ره ما کی بودیم و چی بودیم واسه چی اومدیم واسه چی می ریم

هی نیگاه کن خشگل بی معرفت اولا که سلام

دویما:امیدوارم که گل غنچه همیشه رو لبات شکفته باشه

سوما:اون وقتی با کامیون عشقت از سر بالایی پیچ دل دل ما بالا می رفتی می دونستم چیزی

جز گرد و غبارت واسه ما جا نمی مونه

چهارمندش:اگه از روی کرمت احوال دل ما رو بپرسی اینقده هستیم که پس نیفتیم

پنجمندش:به اندازه یه کاسه ماست سر سفره ....خوری دوستت دارم

نسل سوخته

وقتی

که خدا داشت خوشبختی رو تقسیم می کرد اون خدا بیامرزا منو تو کدوم

سوراخی قایم کرده بودن که حالا کارم شده گند و گه تمیز کردن اونم به اذن

شازده .

تنگسیر

برای چی بسپارمشون به حضرت ابولفضل ؟ مگه خودم دست ندارم؟

اخراجي ها

حاجي : ميخواستم بپرسم ببينم كه وقتي وارد اونجا (مستراح) مي شيد كدوم پاتونو اول مي ذاريد تو؟ راست يا چپ؟

عملي !: بابا اصلا برادر حاجي! شما ما رو با اينا برفست [جبهه] ، ما با كله مي ريم تو مستراح !


امضای کاربر :

فراموش نشود!
  ترجیحا فراموش شود!!
 باعث شادی ما می شود


شنبه 23 شهریور 1392 - 19:19
ارسال پیام نقل قول تشکر

تمامي حقوق محفوظ است . طراح قالبــــ : روزیکســــ